مزه زندگی دونفره! (الان دیگه سه نفره)

جایی برای نوشتن احساسات، یا حتی بالا آوردنشون ... بی سانسور ...

+ همش مضطرب میشم

واسه اتفاقهای نیفتاده و روزای نیومده

مثلا امروز و فردا رو میدونم غذا چی دارم

ولی استرس پسفردا رو دارم

که چی بپزم

چی میشه

پسر رو ببرم کلاسُ

همین اتفاق ها و روزمرگی ها

یهو اصن دگرگونم میکنه و حالم بد میشه

مثلا الان پسر صداش میاد نخوابیده من نگرانم فردا باس صبح بیدار شه😩

بخواب دیگه اَه!

دیشب دیر خوابید و امروز صبح دیر بیدار شد

الانم اینجوری

منم اعصابم خورد

+ فردا برسونمش برم پیاده روی

یه دو دور پارک رو برم

بعدش هندزفری بزارم آهنگ گوش بدم واسه خودم

حال ندارم به اف.روز بگم ترجیح میدم تنها باشمُ آهنگ گوش بدم یا پادکست!

برم انتخاب کنم 😁

+ رويـ خط زمانـ جمعه سی ام آذر ۱۴۰۳ / 21:34 بهـ قلمـ خانومـ میمـ

+ دیشب موقع عشق بازی بهم گفت

حیف نبود میخواستی خودتُ ازم بگیری؟

ذوب شدم تو بغلش

غرق شدم تو بغلش

دیشب یکی از شبهایی بود که ۱۰۰ جون به جونام اضافه شد

تا مدتها باید مرور کنمُ قلبم اکلیلی بشه 💖

+ مثل برگ گلی

+ صدام کرد

یهو گفت دوسِت دارم خیلی

+ هوووووووم 💖💖💖💖💖

+ خدایا بهترینها رو میخوام ...

+ رويـ خط زمانـ جمعه سی ام آذر ۱۴۰۳ / 13:37 بهـ قلمـ خانومـ میمـ

+ صب از ترس قطع برق و در پارکینگ

و بند خراب شده ی کیف پسرجان

عصبانی شدم

+ از محل کار زود اومدم خونه

ورزشم رو انجام دادم

زبانم رو خوندم

+ مامانم زنگ زد بریم واسش پرده بگیریم

با مامان و بابا رفتم

پرده و کتیبه ی قشنگی انتخاب کردیم

+ رفتم دنبال پسرجان

گفت همسایه بیاد

پیام دادم به مامانش

اومد

بازی کردن کُلی

۳/۵ تا ۷ اینجا بود

+ ناهار فردام رو هم حاضر کردم

+ لباسها رو هم شستم

+ گاز رو هم تمیز کردم

+ کتری هم آماده

+ مسواک هم زدم

برم بخوابم

پدر و پسر خوابیدن

+ رويـ خط زمانـ چهارشنبه بیست و هشتم آذر ۱۴۰۳ / 22:15 بهـ قلمـ خانومـ میمـ

+ بعد از این تعطیلی ها فردا باس بریم

خو میدونی چیه

من توی دنیای موازی

یه خانوم خونه دارم که حقوق و درآمد داره

بعد آشپزخونه اش هم کابینت زیاد داره

+ دوباره لی.دا پیام داده!

حس آرامشمون رو دلم نمیخواد بهم بزنن

میدونی چرا؟

چون‌ خودشون رو کاملا بی تقصیر میدونن!

و این خطرناکِ

حتی نزدیک شدنشون به همسر خطرناکِ!

منُ بگو داشتم سعی میکردم همه چی رو کم کم روبراه کنم!

ولی اینا ...

پیامش: وقتی من گفتم سعی کن دل همسر رو که داداشت باشه رو به دست بیارین:

م..... ما نمیدونیم م..... واقعا چی میخواد
ما چه گناهی مرتکب شدیم که این اینجوری میکنه و ما رو مقصر میدونه آخه
تو خودت شاهدی که من اون دفعه اومدم
روز بعدش هم م...... گفت منم میرم
ولی بعد چی شد ....😔😔😔
منو به چه گناهی مقصر میدونه ......جان ؟

+ دیگه من چی بگم؟!

ما رو رها کنن

همین

+ غصه ی فردا بیدار کردن پسرجان رو دارم

+ رويـ خط زمانـ دوشنبه بیست و ششم آذر ۱۴۰۳ / 22:3 بهـ قلمـ خانومـ میمـ

+ کاش فردا هم تعطیل اعلام شه

فردا روز پرکاریِ واسه من

تعطیل شه من کیف میکنم

تعطیل نشه باش دهنم سرویس شه

ولی خو مانتوشلوار اداری تازه ام رو میپوشم

____

+ بعدا" نوشت:

+ فردا تعطیل شد و من خوشحال ترینم :)

+ رويـ خط زمانـ یکشنبه بیست و پنجم آذر ۱۴۰۳ / 19:29 بهـ قلمـ خانومـ میمـ

+ مشکل بزرگ زندگی

💰💰💰

دقیقا همین ها

توی تمام ادوار زندگیم واسم کم ارزش ترین چیز بود

الان تو این موقعیت واسم مهم شده

حس میکنم با داشتن زیادش رفاه و خیلی چیزا واسم میاد

نمیدونم شاید باس رهاش کنم‌...

زیاد چسبیدن بهش هم ... !!!

+ کیف و کفش سرمه ایی واقعا قشنگ نیستن

دارم مرجوع میکنم

مانتو شلوار سرمه ایی با کیف و کفش زرشکی

به نظرم خیلی قشنگ تر میشه

بعدش هم کیف و کفش مشکی هم میشه

دکمه هاش طلایی هست

میشه با کیف طلایی طورم

آره بابا

اینجوری قشنگتره

باحالتر میشه 🤗🤗

حله

این هفته که داره میاد

سرمه ایی میپوشم

+ رويـ خط زمانـ سه شنبه بیستم آذر ۱۴۰۳ / 22:26 بهـ قلمـ خانومـ میمـ

+ سردرگمِ احساساتم هستمُ بدنم درکیر شده و درد دارم

درد عجیبیه

انگار دستام مال خودم نیست

پاهام یه جوريه

نمیدونم خستگیِ

آره میدونم

الان که نوشتم میبینم که میدونم

فکرام درگیرِ

دوباره یادِ اتفاقات گذشته ...

مامانم اینا و همسرم

داداشم و همسرم

اینا همه دقِ دلِ منه!💔💔

+ رويـ خط زمانـ یکشنبه هجدهم آذر ۱۴۰۳ / 22:6 بهـ قلمـ خانومـ میمـ

+ اعصابم خورده

عصبی ام!

بخاطر کار همسر

بخاطر اینکه رو هواست!!!

اعصابم خورده درآمد نداره!

از پس انداز خرج میکنیم

اعصابم خووورده خورد!!😖😣😠😠😠

+ رويـ خط زمانـ دوشنبه دوازدهم آذر ۱۴۰۳ / 15:53 بهـ قلمـ خانومـ میمـ

+ دیروز رفتیم ناهار باغ

بعدش رفتیم دو تا گُلِ خفنِ خوشگل خریدیم‌....

یه اریکای بزرگ

با یه سانسوریای فوقِ خفن

🥲🥲🥲

خیلی خونه رو قشنگ کردن

+ امروز با همسر رفتیم یه مانتوی سرمه ایی اداری خوشگل خریدیم

دیگه سالی یه دونه مانتو اداری شیک سهمِ منه 😅

+ کفش چرم طوسیم خیلی قشنگِ و دقیقا با کیف طوسی چرم مشهد ست شده!

+ الانم یه کیف و کفش سرمه ایی سفارش دادم

بیاد با مانتو تازه ام بپوشم

+ خریدای مرجوعی هم بره

پولش رو بریزن که پول دو تا خرید جدیدم رو بدم

+ کمی آشفته ام

ناراحتم هستم

بابت فردا

که من همایش نمیرم و باس تدریس کنم!😡😤

اصن تدریس واسم انگار تبعید یه جورایی

چرا؟

نمیدونم واقعا

خو صفورا هم تدریس میکنه

کلا سیستم همینِ

عادت کردم 😅😅

بعد استرس دارم یه کم

از طرفی غمگین شدم من باس نرم

اسم.عیلی بیشعور باعث شد!

خو زودتر میگفت کنسل میکردیم

لعنتیِ بیشعور!

ولی خودمونیم

هرچی باشه شرایط اینجا عالیه

ول کن تو حوصله داشتی بری بنر چاپ کنی

بدی نگهبانی؟!

بدو اینور اونور بری؟

یهو بهت بگن؟!

پس یواشُ آهسته پیش میریم ...

تازه دی دوشنبه ها رو خالی گذاستی😁🙃😉

بلی بلی

دستِ منِ

اینکار رو انجام میدم 🤭

حالا هم دخترِ قشنگ

توکل به خدا

شاید یه حکمتی باشه

راه طولانی نری

چه میدونم اگه میرفتی میگفتن عکس و فیلم

خوشت نمیومد از اینکار ...

آره راس میگی

پس همین بهتر

+ رويـ خط زمانـ شنبه دهم آذر ۱۴۰۳ / 21:39 بهـ قلمـ خانومـ میمـ

+ همچین اعصابم خورده

بخاطر رفتارهای اسد.ی.پر.ور!

همش همش بدِ حس.نی رو میگه

واااای رفتارهای میره رو اعصابم باهاش بحث میکنم بدتر!

+ هووووم فردا!

+ رويـ خط زمانـ چهارشنبه هفتم آذر ۱۴۰۳ / 21:19 بهـ قلمـ خانومـ میمـ

+ مثلا بل.ک فر.ایدی هست😅

نمیخوام یهو خرید هیجانی بکنم بعد پشیمون بشم🥲

چیزایی که واقعا میخوام

کفش طوسی

کفش قهوه ایی

حالا بعدا کیف و کفش کرم

مجلسی و مهمونی طوری و اینا

کیف طوسی و مشکلی و طلایی طور خوشگل دارم

مثلا کیف سرمه ایی ندارم😆😆

وااااای سخته خیلی

مثلا واست مهم نباشه $

جا هم داشته باشی البته

بعد همینجوری بخری😅😅😅

تمام کمدام و جاکفشی هامون پرِ 🙄🙄🙄

+ رويـ خط زمانـ جمعه دوم آذر ۱۴۰۳ / 12:20 بهـ قلمـ خانومـ میمـ