+ خُب ناهار فردا که حاضرِ
اصن عصبی ام دیگه!
فردا خونه ی همسایه میریم
یا دامن جین میپوشم یا شومیز سفیدم با شلوارجین
چهارشنبه دوستم میاد
خرید میکنم و پنیرپیتزا و سوسیس یا کالباس بگیرم
از این مدل غذاهای گراتن مانند درست کنم
لباسم پلوشرت طوسی یا سبز رو میپوشم
پنجشنبه هم پسرجان کلاس داره
صبحش میرم یا رکاب یا پیادهروی
رکاب برم پافر صورتی میپوشم
بعدم کلاس میفرستمش
خودمم کلاس رفت میرم قدم میزنم مغازه ها رو ببینم...
همین دیگه
آها لی.دا میخواد ب.هرادُ پنجشنبه بیاره
بهش میگم من صبح نیستم
ورزش میرم و صد بخاطر اون ورزش رو کنسل نمیکنم
کُل هفته رو به امید این رکاب طی میکنم🙄🙄
همین دیگه
+ فکرامو ریختم بیرون تا آرامش بگیرم
+ اصن این حس حسادتم به داداشم 😖😖
اذیتم میکنه دیگه
لعنتی همیشه زیاده خواه بود و واسش همونجوری پیش رفت
حسادت نه اینکه اون نداشته باشه
نه
حسادت اینکه منم دلم میخواد
فک کنم اسمش میشه رشک 😒
حالا هرچی ...
+
رويـ خط زمانـ دوشنبه بیست و هشتم آبان ۱۴۰۳ / 21:35 بهـ قلمـ خانومـ میمـ
+ منتظرم پسر بخوابه برم پد بردارم صورتم رو بشورم!
اعصابم خورد شد بخواااب دیگه اَه!😖
+ کلا عصبی ام!
این دیجی کالا هم فک نکنم فردا وسیله ها رو بیاره!
+ تدریس فردا اَه!!!!
لعنتی ها
+ پول پول پول!
اَه اَه اَه!
+
رويـ خط زمانـ یکشنبه بیست و هفتم آبان ۱۴۰۳ / 21:27 بهـ قلمـ خانومـ میمـ
+ سرعت نت قشنگ 💩
+ امروز خیلی مفید بود
صبح پسر رو رسوندم
بعدش پیادهروی
بعدش راست و ریس کردن سرویس
بعدش خوردن یه شیک لذیذ
بعدم یه دوش
آماده کردن ناهار فردا
رفتن خونه ی مامان اینا و اومدن مامان و خونمون و ....
خلاصه مفید بود
آها یه ربع ورزشمم کردم
+ تصمیم دارم کالری شماری هم بکنم
+ هووووووم
+ باید حواسم باشه دوباره زیاد حرف نزنم از مامان اینا و ...
این مدل حرفها همسر رو حساس میکنه
پس
Don't talk about your family
Your mom and dad
Ok baby?
+
رويـ خط زمانـ شنبه بیست و ششم آبان ۱۴۰۳ / 21:26 بهـ قلمـ خانومـ میمـ
+ فکرا رو بریزیم بیرون:
زمین رو عمه اینا خیلی گرون گفتن و خریدنش سخت شده
بازم نمیدونم همسر چه تصمیمی داره
اما من پشتش هستم
فقط بهش گفتم که حرف می.رحس.ن شد از کوره در نره و این حرفا
+ غذاها و وعده های هفته رو تا حدودی معین کردم
و چقد خوبه شنبه تعطیلم
و چقد خداروشکر که این چند سال سه روزه رفتم ...
+ امروز یه پیادهروی سه تایی رفتیم
دوست داشتم
+ فردا صبح هم ایشالا برم
+ برنامه بچینم خونه ی همسایه بالایی بریم
+ چهارشنبه هم لی.دا و به.رادُ دعوت کردم خونمون
آخه نوبت ما بود
حوصله ندارم فرنازُ بگم
چون خونه ام اونجوری که باید تمیز نیست!
مخصوصا wc 😑
از توالت فرنگی حموم استفاده میکنیم اونور خیلی تمیزِ
ولی اینور افتضاح!
حالا ببینم فردا حس و حالش رو دارم یه نظافتی کنم اونورُ
+ دیگه چه سرم میگذره🤔
اها کتاب رو هم تموم کردم 1984 رو
دو تا دیگه رمان هست
اونارو شروع کنم بخونم
فردا ببینم مامانم میاد پیشمون!
دارم میرم دنبال پسرجان برم بیارمش با خودم
+ کاغذ کادو هم همونور بگیرم
آها یادم باشه پول نقد هم از مامان بگیرم واسه کادو...
+
رويـ خط زمانـ جمعه بیست و پنجم آبان ۱۴۰۳ / 20:56 بهـ قلمـ خانومـ میمـ
+ پولم برکتش زیاد شده!
+ این روزا پریود شدم نتونستم برم رکابی پیادهروی چیزی!!
دیشبم که خونه مامی همسر بودیم
دیر وقت برگشتیم
تا صب درد هم داشتم
صبح به زور ۹ بیدار شدم
پسر رو بردم کلاس
میخواستم تایم کلاسش برم پیاده روی
ولی خو توان نداشتم
کتاب خوندم
فردا هم هیچ!
باس برای طول هفته و وعده های غذایی برنامهریزی کنم
+ امروز یه سر باغ هر رفتیم
اسفناج و پیازچه کاشتیم
+ پدر و پسرن حموم هستن
بیان بعد من برم یه دوش بگیرم
+ این هفته یکشنبه آخرین جلسه ی زبان پسرجان این ترم هست
+ یه زنگ به خانومِ همسایه بالایی بزنم
ببینم چه روزی اوکی هست بعدازظهری بریم پیششون
+ دیگه همین دیگه
+ فقط باس واسه وعده ها برنامهریزی کنم😒😒😒
یه بار از سرم برداشته شه
شایدم یه وعده ایی چیزی رو خورشت سفارش بدم مثلا🤔🤔
حالا ببینم دیگه ...
+
رويـ خط زمانـ پنجشنبه بیست و چهارم آبان ۱۴۰۳ / 19:55 بهـ قلمـ خانومـ میمـ
+ فکرم؟
آها امروز صحبت ماهیگیری شد
نص.یب گفت ماهیگیری تفریح بدیِ واسه مردا
یه همچین چیزی
دقیقا کلمه اش یادم نیست چی بود!
اول اینکه چرا من گفتم همسرم میره؟!
دوم اینکه چرا نظر و فکری که اونا بکنن مهمه؟
مگه خطا بخوان برن فقط توی ماهیگیری میرن؟
ذات مهمه
بعدش واقعا اونا چه فکری میکنن واقعا مهم نیست!
هیچ جایی توی زندگی منُ نمیگیره!
مری.م خیلی خوبه که کم و میشه گفت اصلا حرف نمیزنه
منم باس یاد بگیرم
کم گوی شم
خلاصه اینکه هیچی دیگه همین
اونا چه من بخوام چه نخوام حرف رو میزنن🤪🤪
+ پریود شدم
آخر هفته دلم میخواست برم دوچرخه
باس حالم رو ببینم
+
رويـ خط زمانـ سه شنبه بیست و دوم آبان ۱۴۰۳ / 21:30 بهـ قلمـ خانومـ میمـ
+ امروز دومین باری بود که تنها رفتم پیادهروی
و این واسه منی که تنها اینور اونور رفتن سخته
یه موفقیت بود!
میتونم!
مثل خیلی چیزا که تونستم
خدایا شُکرت ...
+
رويـ خط زمانـ شنبه نوزدهم آبان ۱۴۰۳ / 14:15 بهـ قلمـ خانومـ میمـ
+ من؟
اعصابم خورده
همسر دراز کشیده گوشی دستشه!
پسر tv میبینه
+ یادم افتاد دیشب من خوابیدم
ظرفها رو گذاشت توی ماشین
دلم ضعف رفت واسش
چون ۱٪ همه انتظارش رو نداشتم
خودم رو گذاشته بودم صبح انجام بدم!
+ ناهار فردا هم اوکی شده!
تصمیمِ پسفردا هم گرفته :)
فردا از پیادهروی اومدم درست میکنم
ناهار دوشنبه رو هم احتمالا فریز درمیارم
و سهشنبه هم اگه بارونی باشه لوبیا
یا نخود لوبیا ببینم دارم آبگوشت مدل کله پاچه ایی بذارم
😅😅😅
+ دیجی بسته ام رو نیاورد لعنتی!
+ خدایا توکل به خودت
بهترینارو پیش میاری همیشه😇💕
+
رويـ خط زمانـ جمعه هجدهم آبان ۱۴۰۳ / 17:30 بهـ قلمـ خانومـ میمـ
+ فردا دلم میخواست برم پارک پیادهروی
دوستم جواب نداده!
عزمم رو جزم کنم تنهایی برم
بارونیم رو بپوشم
کلاه بذارم
برم پیادهروی...
صبح بیدار میشم
اگه بارون نم نم باشه میرم ۱ساعتی پیادهروی کنم...
فک کنم ۶ بیدار شم بهتره
چون ۱۰ کلاس پسر شروع میشه
منم باس برم باهاش...
همون ۶ زنگ میذارم
خیالم راحتتره
پس بارون اگه کم بود میریم ...
+
رويـ خط زمانـ چهارشنبه شانزدهم آبان ۱۴۰۳ / 21:38 بهـ قلمـ خانومـ میمـ
+ امروز
اینجا ثبت میکنم
که میخوام...
نمیدونم پا رو دلم بزارم یا چی!
نه از منطقه ی امن بیام بیرون!
فروش ماشین
یه مدت تک ماشینی
سختی
یا هرچی
برای اینکه یه اتفاقی
یه تکونی توی زندگی بیفته
خدایا؟
میشنوی؟
به خودت سپردم
+
رويـ خط زمانـ سه شنبه پانزدهم آبان ۱۴۰۳ / 17:6 بهـ قلمـ خانومـ میمـ
+ همسر عکسها رو بُرد چاپ کرد😍😍
منم ذوق زده ترینم🤩🤩
خیلی دوست دارمشون
قشنگن
+ ناخن هام رو کوتاه کردم
آخه یکیشون با رنده شکست!!
+ چقد خوبه همسر داره پسر رو میخوابونه
+ فردا کلاس داره
ولی یکشنبه ها خیلی اذیت میشم
سهشنبه ها سبک تره خیلی
+
رويـ خط زمانـ دوشنبه چهاردهم آبان ۱۴۰۳ / 20:0 بهـ قلمـ خانومـ میمـ
+ امروز با دوستم رفتم پیاده روی پارک
خیلی حس خووبی بود
وقتی ورزش میکنم
با خیال راحت خرت و پرت میخورم😅😅
کلا حس باحالی بود ☺☺
+ کُلی کارای مفید امروز انجام دادم
سنجش رفتم!
مدارک پسر و به.راد رو بردم
حموم رفتم
ماسک peel off گذاشتم
بادمجونا رو سرخ کردم
ناهار فردا رو حاضر کردم
شام درست کردم
مامانم رو آوردم اینجا
واسه پسرجان رفتیم کادو خریدیم
ظرفها رو هم شستم و تو ماشین گذاشتم
ناهار پسفردا رو هم مقدمات آماده کردم
الانم خوابم میاد فقط🥱🥱
+
رويـ خط زمانـ شنبه دوازدهم آبان ۱۴۰۳ / 18:49 بهـ قلمـ خانومـ میمـ
+ اعصابم خورده که خونه ام بهم ریخته است!
بعد همسر گفت کارگر نیار خودم تمیز میکنم
ولی هیچی!
اَه لعنتی!
دلم نمیخواد زیاد به حرفاش گوش کنم 😒
خا من میرم سرکار هرچند کوچیک درآمد دارم
واسه راحتی خودم دلم میخواد خرج کنم
ایش!
این هفته نه
هفته ی بعد میگم بیاد ...
دیگه هم تحویلش نمیگیرم و به حرفش اصلا گوش نمیدم!
غر هم میخواد بزنه بزنه!
بله
همینه که هست!
باید بگم بعدازظهر بیاد ولی
پسر پنجشنبه ها هم کلاس داره
نصف روز هم واسه من اوکیِ
دوشنبه ایی، شنبه ایی، حتی چهارشنبه یا پنجشنبه بعدازظهر...
+ یه نوبت هم پاکسازی پوست و لیزر هم باید بگیرم
+ فردا هم پسر رو کلاس گذاشتم
میرم یه سر مرکز سنجش برگه ی کیان و بهرادُ مهر بزنن
بعدم با افر.وز میرم پیادهروی...
البته اگه یهو فردا اتفاق غیرمنتظرهای نیفته😅😅
آخه زیاد پیش اومده برنامه چیدم یهو همه چی پوکید! 😶🤭
پسر مریض شد مثلا
بارون اومد مثلا
و
و ...
خلاصه توکل به خدا
+ خدایا واقعا از ته دلم واسه همه چی شکر
واسه خونه
ماشینامون
پسر
سلامتی
وسایل
کارم
هر چی یادم نیست
شُکرت یه عالمه
بهترینا رو پیش میاری همیشه ☺💫
+
رويـ خط زمانـ جمعه یازدهم آبان ۱۴۰۳ / 20:44 بهـ قلمـ خانومـ میمـ
+ این اس.دی پر.ور واقعا روی اعصاب داره میره!
واای تو چقد سست عنصری زن!
چقد چرت میگی!
چقد تشنج ایجاد میکنی!
+
رويـ خط زمانـ سه شنبه هشتم آبان ۱۴۰۳ / 13:30 بهـ قلمـ خانومـ میمـ
+ وای این پریدن ها و پشتک زدنهاش رو چرا باید همش نگا کنم🙄🙄
چرا اینقد کار ریخته
همش در حال بدو بدو هستم از ۶ صبح! ولی بازم کار هست!
دیگه سرکار میرم! خداروشکر
صبحهام عملا تمومِ
شنبه ها هم که خونه ام
میرم یه سر پیش مامانم اینا
نمیشه که بهشون سر نزنم
همسر دوست نداره
خودم چی؟
دلم چی؟
دلم میخواد
با دیدنشون حس خوب میگیرم
دوسشون دارم🥺
+
رويـ خط زمانـ دوشنبه هفتم آبان ۱۴۰۳ / 18:34 بهـ قلمـ خانومـ میمـ
+ میگم پسرجان داره باسواد میشه
ممکنه وبلاگ رو ببینه و بخونه
+ مامان اومد چقد خوب بود
هم پسرجان بازی کرد
هم کم tv نگا کرد
خوب بود دیگه کلا
+
رويـ خط زمانـ شنبه پنجم آبان ۱۴۰۳ / 19:14 بهـ قلمـ خانومـ میمـ
+ اما من دلم میخواست خانم کمکی این هفته بیاد
اما همسر میگه نه
دو هفته دیگه
فقط به احترامش
چون گفت خودش دستشویی رو میشوره😬
+ کلاس زبان نفرستادمش
الان با پدرش رفتن باشگاه
اولین روز
ببینم چجوریاست
+ فردا جلسه ی اولیا مربیان!😐 بعدش هم نوبت دکتر چشم 😐
چه شوووووود
داغووون شوم😬😬
ساعت ۴ جلسه هست
ساعت ۷ نوبت دارن
آخه ۷ یعنی ۱۰ شب 😭😭😭
بچه رو چجوری بیدار نگه داریم
واای از الان غمم گرفته
+
رويـ خط زمانـ سه شنبه یکم آبان ۱۴۰۳ / 17:53 بهـ قلمـ خانومـ میمـ